۱۳۹۴-۰۲-۰۹

سوغات فرنگ یا ...

ر. اجانلی
7 اردیبهشت 1394

وبلاگ "مداد شکسته" یکی از معدود وبلاگ های تورکمن صحرا ست که تلاش می کند در عرصه تولیدات فکری و فرهنگی به سهم خود نقش ایفا کند و این تلاش به راستی جای تقدیر و تحسین دارد. طی این مدت شاهد مطالب انتقادی و اجتماعی و فرهنگی بسیار جالبی از سوی این وب لاگ بودیم، به عنوان مثال می توان به "گستاخ"، "مولود خوانی" ، "آب شفا بخش"، "سقوط"، "اسیر سرنوشت" و ... اشاره کرد. اما آخرین نوشته این وبلاگ که به صورت داستان با عنوان "سوغات فرنگ" ارائه شده بر خلاف نوشته های قبلی مروج فکری عقب مانده و سنتی است، از این رو بی جهت ندیدم که تأملی گذرا و کوتاه به این داستان و نگرش حاکم بر آن داشته باشم. پرواضح است که هدف از این نگارش نه کوبیدن بلکه نقد فکر است چرا که نقد، حکم خیش را برای زمین اندیشه دارد.

#########################
عموما سوغاتی یک چیز خوب و خوشایندی است. وقتی خواننده عنوان داستان را می خواند بی درنگ منتظر یک چیز خوب می شود. یک چیز خوب از "فرنگ"!! . اما خواننده با خواندن سطور اولیه داستان در می یابد که انتظار یک سوغاتی خوب انتظار عبثی است.
نویسنده، داستان را با ادا و اطوارهای کامبیز به عنوان سمبل فرنگ و شخصیت اصلی داستان شروع می کند. و در ادامه تلاش می کند که چهره زشت زندگی ندارها را در مقایسه با رفاه داراها در ۱۸ پاراگراف به نمایش بگذارد، از این جنبه مثل همه داستانی هایی است که در این ردیف نوشته شده اند. داستان از خیابانهای لوکس و زیبا وازدرختهای سبز و گل های با طراوت، کوچه های تمیز و خانه ها ی همیشه گرم، آدمهای شیک پوش شمال شهر تعریف می کند و به همین سان رفتار های حاج خانم دارا را تمیز و با فرهنگ نشان می دهد مثلا رساندن عالیه به خانه اش و یا دلسوزی او که عالیه شب عید پیش خانواده اش بماند و یا حتی علت اخراج عالیه از کار ظاهرا از روی احساس "مسئولیت" حاج خانم توضیح داده می شود. در مقابل نویسنده به انسان های جنوب شهر نگاهی تحقیر آمیز دارد. به عنوان نمونه اکبر بقال که «نیشش را مثل گرگ نشان عالیه می دهد» و با حرف ها و بوی دهان سیر خورده اش حال عالیه را به هم می زند. و یا نگاه پروین زن همسایه را به نگاه «یک جغد پیر» تشبیه می کند.
مشکل نویسنده ی داستان به تصویر کشیدن فقر و بیچارگی پایین شهری ها و زندگی تجملی و راحت بالا شهری ها نیست، او مشکل دیگری دارد. مشکل غربزدگی. او برای توضیح و حل این مشکل زیرکانه خانه خرابی و ذلت فقرا و تجملات پروتمندان را دستاویز قرار می دهد و کامبیز این نماد فرنگ، نماد غربزدگی را به انحا گوناگون در هم می کوبد. کامبیز را که «در فرنگ درس موسیقی می خواند» «مطرب و یا نوحه خوان» معرفی میکند.
نویسنده با مهارت تمام خواننده اش را تا پایان داستان با خود همراه کرده و با باز کردن پاکت و برگ داخل آن خواننده را غافلگیر می کند. اما این پایان ماجرا نیست. راز داستان با نوشته ای که در این برگ کاغذ است، برملا می شود "عالیه خانم با سپاس از زحمات شبانه روزی شما و خدمات صادقانه ای که به این خانواده کردید ، به اطلاع میرسانم که دیگر نیازی به خدمت شما در این منزل نیست با توجه به سن و سال شما ، و بازگشت کامبیز خان به منزل صلاح در این است که در جایی دیگر مشغول شوید..." یعنی علت خانه خرابی عالیه و برهم ریختن تمام آرزوهای او بازگشت کامبیز خان است، کامبیزی که سمبل و نمادغرب است.
همانگونه که اشاره رفت درونمایه و هسته ی اصلی داستان بر محور یک موضوع می چرخد، غرب ستیزی. تفکر غرب ستیزی سال ها قبل توسط جلال آل احمد و دکتر شریعتی تئوریزه شده و به راهنمای عمل بسیاری از روشنفکران معاصر ایران در آمد. امروز می بینیم که هنوز به حیات خود ادامه می دهد. و قلم بدستان ما کماکان مشغول باز تولید این اندیشه هستند. اندیشه ای که در عمل آب به آسیاب سنت پرستی و استبداد می ریزد. "سوغات فرنگ" یک نمونه ونه آخرین آن است.
من موافق غرب پرستی نیستم ولی این را همه می دانند که علم، اندیشه و تکنولوژی با نام غرب گره خورده است و رشد و پیشرفت و دستاوردهای امروز جامعه بشری مدیون تلاش های همین اندیشمندان و محققین غربی است. بنابر این به جای دمیدن بر آتش تنور غرب ستیزی و غرب زدگی، به جای کوبیدن بر طبل جهالت و کمک به استمرار فقر فرهنگی، به خود آییم و اندر احوال خود اندکی تأمل کنیم.

۱۳۹۴-۰۱-۳۰

درباره کتاب ترکمن ها در عصر امپریالیسم - (همراه با فرازهایی ازاین کتاب )

ر. اجانلی
29 فروردین 1394


 

"ترکمن ها درعصر امپریالیسم" یک اثر تحقیقی در باره تاریخ و مبارزات ملت ترکمن در قرن نوزدهم میلادی می باشد. این پژوهش توسط پروفسور محمت سارای به منظور اخذ درجه دکترا صورت گرفته و در آوریل سال ۱٩۷۸ به بخش "مطالعات مربوط به روسیه و اروپای شرقی" کالج دانشگاه سووان سی (بریتانیا) تسلیم و در ٢٥ ماه می همان سال به تصویب رسیده است.
آقای قدیروردی رجایی برگردان این کتاب را به زبان فارسی به نحو شایسته ای به انجام رسانده و در تابستان ۱۳۷۸ در دو هزار نسخه آن را منتشر کرده است.
این کتاب اثری مستند و خواندنی است که نگارنده تمام تلاش خود را برای پرهیز از یکسویه نگری به تاریخ و رویدادهای تاریخی بکار گرفته و کوشیده است دیدگاههای خود را بر اسناد تاریخی و مدلل استوار نماید. این اثر تاریخی به خواننده خود اطلاعات وسیع ومستند در باره ترکمن های قرن ۱٩ میلادی بدست می دهد. مترجم در این رابطه به نکته جالبی اشاره می کند:«مطالعه این کتاب برای خواننده محترم روشن خواهد کرد ترکمن ها، که در طول تاریخ توسط میسیون های غربی و حتی بعضی نویسندگان خودی یاغی، غارتگر،...قلمداد شده اند، تا چه حد مورد ظلم قرار گرفته اند.
کتاب مشتمل بر دوازده بخش است و نویسنده بجای مقدمه به طرح نکات عمده و معرفی منابع مورد استفاده پرداخته است. پایان کتاب حاوی یک مؤخره، لیست منابع، اندیکس، و نقشه ها می باشد. دکتر محمت سارای در توضیح معرفی منابع می نویسد:
"مطالعه منابع تاریخ ترکمن ها به اندازه تاریخ حقیقی آنها جالب و رنگارنگ است. برای مطالعه دقیق تاریخ ترکمن ها در قرن هجدهم و بخصوص قرن نوزدهم آگاهی از تاریخ باستانی ترکمن ها ضرورت دارد. بنابراین، برای این کار، مطالعه منابع قدیمی ترکمن ها اقتضا می کند. هر چند پژوهش های گسترده در این زمینه، مخصوصا به زبان ترکی صورت گرفته، منابع اصلی تاریخ قدیم ترکمن ها می بایستی باز هم از نو مورد بررسی قرار گیرد. منابع قدیمی ترکمن ها عبارتند از: "کتیبه های اورخون"، "قوتاد قوبیلیک" و شرح یا ترجمه های مختلف از داستان "اوغوزخان". این منابع اطلاعات فراوان، مخصوصا در باره ساختار سیاسی و اجتماعی ترکمن ها بدست می دهد.اما متأسفانه مورد غفلت قرار گرفته اند."
نویسنده معتقد است که کتاب "جنگ نامه" اثر عبدالستار قاضی یکی از مهمترین منابع قرن نوزدهم تاریخ ترکمن است. کتاب جنگ نامه به نظم نگاشته شده و حاوی اطلاعات مهم و مفید درباره سیاست های داخلی و خارجی ترکمن ها در دهه ۱۸٥۰ می باشد .
دکتر محمت سارای در تدوین پژوهش خود علاوه بر منابع و آثار قدیم و جدید ملت ترکمن از اسناد و آرشیوهای بریتانیا، روسیه، ترکیه و ایران نیز بطور گسترده سود جسته است. این روش باعث شده است ارزش سندی نوشته در درجه فوق العاده بالایی قرار گیرد.
در بخش های اولیه مؤلف به بررسی تاریخ باستانی و ریشه های تاریخی ترکمن ها می پردازد. موقعیت جغرافیایی و اقلیمی آنها را به تخلیص شرح می دهد. از نقطه نظر جمعیتی نیز به قبایل و تقسیمات قبیله ای ترکمن ها مروری می کند. به جنگ های قبیله ای و جنگ های ایران با ترکمن ها نیز بگونه ای مستند اشاره می کند.
در بخش سوم کتاب، ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ترکمن ها مورد بحث و مداقه قرار می گیرد. مؤلف در بحث مربوط به ساختار سیاسی جامعه ترکمن به نقل از کولونی می نویسد: «در میان هیچ ملتی "فخر به اصالت" قوی تر از ترکمن ها نیست.» و به نقل از ج. ای. مارکوف چنین می نگارد: «آن ها(ترکمن ها) در بین خودشان شعار اتقلابی فرانسه یعنی "آزادی، برابری" را رعایت می کردند. هر ترکمن ارباب چادر خودش بود و برده هیچ مرد دیگری نبود.» و رونالد تامسون نوشته است که «ترکمن ها از همدیگر دزدی نمی کردند. رؤسا، ریش سفیدان و همه قبایل در یک وضع کاملا مساوی زندگی می کردند.»
یکی از موضوعات مورد بحث نویسنده، موضوع آلامان ها یا گروه های مهاجم است. محمت سارای برداشت ها و تعبیرات غربی ها و منابع روسی از آلامان را نادرست و اشتباه دانسته و می نویسد:«تا اواسط قرن نوزدهم ترکمن ها به منظور دفاع از خودشان و حمله کشورهای متخاصم تحت رهبری یک سردار به تشکیل گروه مهاجم بنام آلامان اقدام میکردند.»
ترکمن ها علیرغم قدمت تاریخی و باستانی خود نه دارای حکومت مرکزی خاصی بوده اند و نه اینکه داری قوانین مدون، نه صاحب ارتش منظم و نه دارای سیستم مالیاتی! معذلک توانسته اند موجودیت خود را علیرغم تهاجمات دشمنان قدرتمند حفظ کنند. راز و رمز این بقا چیست؟ دکتر محمت سارای پاسخ این راز را در توره می حوید. وی به نقل از "قوتادقوبیلیک" می نویسد:«توره یعنی عدالت، دانش و عقل. توره رییس حساس است. هنگام اعمال سیاست و حکومت کشور توره هرگز تمایلات شخصی را در قضاوت امور دخالت نمی دهد. انسان ها را بطور کلی در نظر دارد! بنابراین در دنیا همچون ماه و خورشید نورافشانی می کند. شدت نور توره در همه جا یکسان است. همه را با برابری کامل در نظر دارد.»
نویسنده "قوتادقوبیلیک" یوسف حاجب در تشریح و توصیف توره چنین می گوید:«اگر یک شئی روی سه پایه قرار بگیرد نمی افتد. هر سه پایه باید راست باشد تا آن شئی محکم بایستد. اگر یکی از پایه ها کج یا نادرست باشد روی دو پایه دیگر نمی تواند بایستد، می افتد. یکی از این پایه ها گونیلیک(عدالت)، دیگری توزلک(برابری) و آخری اوزلوک (مهربانی ویاوری) می باشد. اگر پادشاه (مدیریت) کشوری بر این سه اصل نباشد، آن کشور به آسانی مضمحل می شود.»
محمود کاشغری نویسنده "دیوان لغات" در مورد توره چنین نوشته است:«اگر خشونت از در وارد شود توره از پنجره بیرون می رود و دولت ممکن است رو به زوال بگذارد اما توره باقی می ماند.»
دکتر محمت سارای در مورد نشانه های توره در میان ترکمن ها چنین می گوید:«برابری که یکی از اصول اولیه توره بود، همیشه در میان ترکمن ها وجود داشته است. رؤسای آن ها، بزرگانشان و افراد قبیله همگی بر اساس برابری کامل زندگی می کردند. یکی دیگر از اصول توره عدالت است که تا حد معینی در میان ترکمن ها وجود داشت...»
نویسنده کتاب ترکمن ها درعصر امپریالیسم علیرغم استناد به منابع متعدد و متنوع در مورد توره، استناد به شاعر بزرگ ترکمن، مختومقلی پراغی را فراموش کرده است که گفته بود:
بگ توره آق ساقال یوردینگ ایه سی
گوران توتار گوزل ایلی تورکمنینگ دکتر محمت سارای با طرح پرسش هایی مانند "ترکمن ها چگونه توانستند قرن های متمادی توره خود را خالص نگهدارند؟...موضوع بحث توره را همچنان باز می گذارد.
نویسنده در ادامه بحث، مسایلی نظیر نظام حکومتی و سازمان نظامی و رهبری در میان ترکمن ها را مرد بحث قرار می دهد و به معرفی تنی چند از رهبران ترکمن از جمله کوشید خان و نوربردی خان می پردازد.
بخش های چهارم و پنجم کتاب به شرح در گیری های ترکمن ها با ایرانی ها و خیوه ای ها در سال های ۱۸۰۰ تا ۱۸٦۰ اختصاص دارد. بخش های باقی مانده کتاب عمدتا سیاست های تجاوزکارانه روسیه و مقاومت ومبارزه ترکمن ها علیه آنها را مورد کنکاش قرار می دهد.
محمت سارای کتاب خود را با نتیجه گیری زیر به پایان می برد:
«ترکمن ها در تاریخ پر ماجرایشان، در میدان نبرد ملل کوچک آسیای مرکزی، از زمان مهاجرت اکثریت مردم شان، اوغوز ها، به غرب در قرن یازده و دوازده، توانسته بودند بقای خود را حفظ کنند. آن ها توانستند شخصیت ملی خودشان را هم ،در سایه نامکتوب توره، محافظت نمایند.
ر.اجانلی
می ٢۰۰٦


فرازهایی از کتاب "ترکمن ها در عصر امپریالیسم"
مردم ترکمن که قبل از پذیرش دین اسلام در قرون دهم و یازدهم با نام اوغوز شناخته می‌شدند، در مکانی به مساحت تقریبا ۱۰۰۰۰ میل مربع بین رود آمو دریا،...،ترکمنستان، افغانستان، منطقه هرات، استان‌های خراسان و استرباد اسکان داشتند. این کشور، ترکمنستان نامید میشد. مناطق اصلی‌ آن عبارت بودند از: مان قیشلاق، اوست یورت، اوز بوی، کپت داغ و اترک، واحدهای ... و مرغاب و منطقه وسیع به نام قاراقوم (کویر سیاه)./ ترکمنها در عصرامپریالیسم، بخش ۱، صفحه ۱
پیش از غلبه روس‌ها جمعیت ترکمنستان در حدود ۱۱۵۰۰۰۰ نفر بود. / ترکمنها در عصر امپریالیسم، بخش ۱، صفحه ۹
نام اوغوز اولین بار اوایل قرن هشتم بعد از میلاد به زبان ترکی‌ در کتیبه هایی کشف شده در مغولستان ظاهر میشود. در این کتیبه‌ها خاقان ترک اوغوز‌ها را به عنوان مردم خود معرفی‌ می‌کند./ ترکمنها در عصر امپریالیسم، بخش ۱، صفحه ۱۷
نام ترکمن اولین بار در اواخر قرن دهم ظاهر شد. بررسی‌ اصل و معنی‌ کلمه ترکمن نشان میدهد که اوغوز‌های غیر مسلمان، اوغوز‌های مسلمان را ترکمن می‌نامیدند.
بعدها، نام ترکمن فقط بوسیله اوغوز‌ها به کار رفت، هرچند که نام اجدادی خود را فراموش نکردند. حوادث نیمه دوم قرن دهم و بخش اول قرن یازدهم نقش مهمی در تاریخ اوغوز‌ها ( ترکمن ها) بازی کرد. این حوادث شامل گرویدن آنها به اسلام و ظهور سلسله‌ سلجوقی بود. در این زمان اوغوز‌ها خان نداشتند، بلکه یابقو ( شاه) داشتند./ امپریالیسم، بخش ۲، صفحات:۱۸، ۱۹
نقل مکان‌های مردم ترک تا حدودی ناشی‌ از احتیاج چادر نشینان به تصرف زمین‌های مزروعی و تا اندازه ایی هم به علت درگیری در میان خودشان برای تصاحب چراگاه‌ها بود. .... ترکمن‌ها به سمت غرب سرازیر شدند و زمین‌های اوغوز ( اوز ) مانقیشلاق را تصرف کردند و در آنجا چشمه‌ها و چرگاه‌ها یافتند. / امپریالیسم، بخش ۲، صفحه ۲۰
اکثر ترکمن‌ها که دنباله رو سلجوق‌ها بودند به سوی غرب مهاجرت کردند. باقی‌ که نیروی تحلیل رفته ایی بود، در آسیای مرکزی، در نواحی مانقیشلاق، ماورا النهر و خراسان ماندند. / امپریالیسم، بخش ۲، صفحه ۲۲
الف- ساختار اقتصادی ترکمن ها:
بیش از نیمی از جمعیت ترکمن‌ها اسکان یافت بودند و بقیه به شیوه چادر نشینی زندگی‌ میکردند. بنابرین اقتصاد آنها بر پایه کشاورزی و دامداری استوار بود. به همین علت به دو گروه شغلی‌ تقسیم می‌شدند: چومور ( اسکان یافته ) که اکثرا به کشاورزی اشتغال داشتند و چاروا ( چادر نشین ) که عمدتا گلّه دار بودند. / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۲۹
چومور و چاروا دارای مشکلات مخصوص به خود بودند، برای چومور‌ها آب و آبیاری مشکل عمده محسوب میشد و برای چاروا‌ها مرتع و ییلاق. / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۲۹
(۱ . کشاورزی ۲. دامداری ۳. ماهیگیری ۴. صنایع دستی‌ و منابع طبیعی ۵. بازرگانی و تجارت ۶. واردات و صادرات ۷. مالیات)
حیات کشاورزی ترکمن‌ها ( چومور‌ها ) به دو قسمت وابسته بود. در نوع اول، کشاورزی دیم وابسته به باران بود. ........ در نوع دوم (که زمین‌ها در مسیر رودخانه‌ها قرار داشت) کشت وابسته به آب و آبیاری بود. / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحات ۳۰،۳۴
چادر نشینان ( چاروا ها) بین ماه‌های مارس و مه‌ برای گذراندن فصل تابستان به ییلاقات ( تپه‌ها و کوه‌های پست ) پناه می‌بردند و در ماه اکتبر بازگشت برای گذراندن زمستان به دره‌ها رو می‌‌آوردند. /امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحات ۳۳، ۳۴
ترکمن هایی که در خط ساحلی دریای خزر زندگی‌ میکردند، به ماهیگیری اشتغال داشتند. رود‌های اترک، گرگان،، قره سو و خلیج حسنقلی مکان‌های مناسبی برای ماهیگیری محسوب میشد. / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۳۶
غیر از محصولات کشاورزی، دامی و ماهیگیری، ترکمن‌ها از صنایع دستی‌ و منابع طبیعی کشور خود هم در آمد داشتند. .... مهمترین دست ساخت آنها چادر ( آلاچیق)، چوب بستی مشبک که با نمد پشمی پوشانده میشد، قالی، زین، خورجین، تجملات ‌اسب، ظروف کره گیری، خیک، البسه و رختخواب پوستی‌ بود./ امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۳۷
ترکمن‌ها در ترکمنستان و با کشورهای همجوار در سطح وسیعی به بازرگانی و تجارت اشتغال داشتند. آنها به بازارهای محلی رو میاوردند و کاروان هایی را به خیوه، بخارا، هرات و ایران روانه میساختند و پس از فروش و مبادله کالا‌های خود از آنجا اجناس و محصولات مورد نیاز خود را خریداری میکردند. تجارت داخلی ترکمن‌ها در روستا، شهر و بازار‌های قبیله ایی صورت میگرفت. بزرگترین و مطلوبترین بازار‌هایشان در مرو و استر آباد بود. / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحات ۳۸ ،۳۹
در تاریخ تجاری ترکمن، ترکمن‌های جعفر بای قبیله یموت فعالترین تجار ترکمن بودند. آنها نه تنها در خشکی تجارت میکردند، بلکه تجارت دریائی بحر خزر را هم در دست داشتند. /امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۴۲
واردات و صادرات: از پیش از غلبه روس‌ها بر ترکمنستان رقمی‌ رسمی‌ راجع به تجارت کاروانی ترکمن‌ها و صادرات و واردات آنها به کشورهای مجاور وجود ندارد. (اما این ارقام از سال ۱۸۸۶ به بعد وجود دارد. ) / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۴۶
مالیات: در میان ترکمن‌ها اخذ مالیات بدلیل نبود حکومتِ مرکزی معمول نبود. / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۴۷
ب- ساختار سیاسی جامعه ترکمن:
۱- ظاهر فیزیکی‌ ترکمن ها: ظاهر فیزیکی‌ ترکمن‌ها با سایر مردم ترک زبان آسیای مرکزی و ایرانی‌‌ها کاملا متفاوت بود. آنها به علت داشتن قد بلند و بدن ورزیده ممتاز بودند. .... شاید زندگی‌ سخت این مردم نیمه چادر نشین و عدم وجود وسایل عیاشی بیانگر این مطلب باشد که سبب میشد اکثر کودکان ضعیف قبل از رسیدن به سنّ بلوغ از بین بروند.
۲- رفتار و شخصیت آنها: اکثرا، ترکمن‌ها آزاده، درستکار و میهمان نواز بودند. اکثر سیاحان و میسیونر هایی که با ترکمن‌ها برخورد کردند، شخصیت نیکویی آنها را ستوده اند. / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۴۸
۳ - خانواده و زندگی‌ خانوادگی: ترکمن‌ها بسیار شیفته خانواده‌های خود بودند. با زنان به خوبی رفتار می‌‌شد و آنها مورد احترام شوهرانشان بودند. در میان ترکمن‌ها بیش از یک زن داشتن به اندازه سایر ترکان مسلمان آسیای مرکزی متداول نبود. فقط خان متنفذ یا بگ‌ها دو یا سه زن داشتند. به طور کلی‌، ترجیح میدادند که بچه هایشان با بچه‌های دوستان خود ازدواج نمایند./ امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۵۱
۴- مذهب آنها: ترکمن‌ها مسلمانان حنفی مذهب بودند. اما نفوذ اسلام در میانشان به آن شدت نبود که بین سایر ملل آسیای مرکزی رواج داشت. آنها با اشتیاق به قرائت قرآن گوش میکردند و تحت تاثیر قرار می‌گرفتند اما معنی‌ آن را نمیفهمیدند و حرکات ظاهری مراسم عبادت را کاملا کافی‌ به حساب میاوردند. ./ امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۵۲
۵- آلامان‌ها یا گروه‌های مهاجم: تا اواسط قرن نوزدهم ترکمن‌ها به منظور دفاع از خودشان و همچنین حمله به کشور‌های متخاصم، یک گروه مهاجم به نام آلامان تحت رهبری یک سردار داشتند. شرکت در آلامان برای یک ترکمن افتخار داشت. اما از طرفی‌ دیگر ترکمن‌های فقیر هم برای به دست آوردن غنیمت جنگی گروه‌های آلامان تشکیل میدادند. .... تومانویچ ، یکی‌ از صاحب نظران دربارهٔ ترکمن ها، علل پیدایش گروه‌های آلامان را شرح داده و گفته است که: " صفت مشخصه قدیمی‌ ترکمن که با شخصیت نظامیگر او پیوسته است، تمایل آنها به آلامان ( هجوم به ماورا مرز ها) بود. این نوع جنگ‌ها برای آنها امری عادی بود، اما ریشه‌های تاریخی‌ و اقتصادی داشتند. تاریخ قدیم ترکمن‌ها تنازع متداوم برای به دست آوردن نان و آب بود، یعنی‌ حفظ موجودیتشان. از هر طرف به آنها حمله میشد و از محل خودشان بیرون رانده می‌شدند و آنها هم در مقام دفاع حمله میکردند و جرأت بیشتری می یافتند. شخصیت آنها ساخته و پرداخته گرسنگی و نیاز بود و علت پیدایش آلامان هم همین بود. / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحات ۵۳.۵۴
۶- آموزش و پرورش و فرهنگ: وضعیت آموزش و پرورش در میان ترکمن‌ها خیلی‌ فقیرانه بود. ... فقط کودکان اعیان و ثروتمندان اسکان یافته امکان رفتن به مدرسه را داشتند. آموزش و پرورش در این مدارس آموزش جدید نبود بلکه آموزش مذهبی‌ بود. / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۵۷
۷- نظام دادگستری: ترکمن‌ها نظام مخصوص ( یا دادگاه) ، به معنی‌ جدید کلمه، جهت اجرای عدالت نداشتند. زیرا یک قدرت مرکزی در میان آنها وجود نداشت. آنها در مجلس ترکمن ( جمهوریه) یک گروه آق ساقال ( نوعی ژوری ) یا ریش سفید به سرکردگی یک رئیس تشکیل میدادند که نمایندگان قبایل مختلف بودند. قاضی‌ها که در دعاوی مردم قضاوت میکردند و نمایندگی‌ قانون شریعت اسلام را داشتند، در میان ترکمن‌ها حسن شهرت نداشتند، زیرا ترکمن‌ها ترجیح میدادند طبق قوانین خودشان " توره " زندگی‌ کنند. ...موضوعاتی که برای آق ساقال‌ها مطرح میشد عبارت بودند از: دزدی (بسیار نادر)، امور خانوادگی، پرداخت بدهی ها، و ... خونبها به علت خون به پا کردن ( قتل یا قطع عضو بدن). موضوعات منازعه در میان آق ساقال‌ها که بیشتر نقش میانجی داشتند تا قاضی مورد بحث قرار میگرفت. آق ساقال‌ها طرف‌های منازعه را به توافق ترغیب میکردند و زیان‌های وارده با پرداخت پول یا حیوانات اهلی جبران میشد. مسائل و موضوعات بزرگ تر نظیر تقسیم زمین و آب، در مجلس ترکمن ( مجمع عمومی) حل و فصل میشد. / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحات ۶۴، ۶۵
ج- نظام سیاسی ترکمن ها:
ساختار یا نظام سیاسی ترکمن‌ها با آداب و رسوم باستانی آنها "توره" که برابری و استقلال مطلق به آنها میداد رابطه مستقیم دارد. همه ترکمن‌ها توره را اطاعت کرده و از آن پیروی میکردند. اگر کسی‌ میکوشید این مقررات را نادیده بگیرد، با او مخالفت شده و از جامعه ترکمن‌ها طرد میشد. ..... توره چیست؟ در نظر ترکمن‌ها توره چه معنایی داشت؟
در ترکی‌ قدیم توره به معنی‌ سازمان دهنده اصول لازم در حیات اجتماعی بود. یوسف حاجب خاص در کتاب معروفش " قو تاد قوبیلیک " که در سال ۱۰۷۵ میلادی نگارش یافته می‌گوید: " توره یعنی‌ عدالت، دانش و تحمل، توره رئیس حساس است. هنگام اعمال سیاست و حکومت کشور توره هرگز تمایلات شخصی‌ را در قضاوت امور دخالت نمیدهد. انسان‌ها را به طور کلی‌ در نظر دارد، بنابر این در دنیا همچون ماه و خورشید نور افشانی می‌کند. شدت نور توره در همه جا یکسان است. همه را با برابری کامل در نظر دارد. / امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحه ۶۵
توصیف توره توسط یوسف حاجب خاص این‌گونه جالب انجام می‌گیرد: " اگر یک شی‌ روی سه پایه قرار گیرد نمی‌‌افتاد. هر سه پایه باید راست باشد تا آن شی‌ محکم بایستد. اگر یکی‌ از پایه‌ها کج یا نادرست باشد روی دو پایه دیگر نمی‌تواند بایستد، می‌‌افتاد. یکی‌ از این پایه‌ها گونیلیک ( عدالت)، دیگری توزولوک ( برابری) و آخری اوزولوک ( مهربانی و یاوری ) است. اگر پادشاه ( مدیریت ) یا کشوری بر اساس این سه اصل نباشد، آن کشور یا پادشاه به اسانی‌ مضمحل میشود. / امپریالیسم، بخش ۳ ،صفحه ۶۶
۱- نظام حکومت: ترکمن‌ها تا اواخر دهه ۱۸۵۰ حکومت سازمان یافته ایی به معنی‌ جدید کلمه نداشتند. زیرا در حیات سیاسی‌شان پیوستگی وجود نداشت و بسیار پراکنده بودند. آنها تحت رهبری رؤسا ( یا بزرگان) خودشان طبق اصول توره اداره می‌شدند و زندگی‌ مستقلی داشتند. وقتی‌ اتحاد بین تکه‌ها و سالور‌ها و ساریق‌ها در ۱۸۵۹ بر قرار شد، نظام حکومتی آنها گسترش یافت و به صورتی‌ منسجم تر اداره میگردید. مجامع قبیله ایی به مجلسی کوچک تبدیل شد که در آنجا هر قبیله بطور مساوی نماینده داشت. آنها خان‌ها را انتخاب میکردند و از تدابیر آنها تبعییت مینمودند. حتا در اواسط دهه ۱۸۷۰ برای برقراری قانون و نظم در کشور نیروی امنیتی تشکیل دادند./ امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحات ۶۹، ۷۰
مجلس ترکمن و مذاکرات آنها بسیار جالب است. در این مجلس کوچک نمایندگی‌ هر قبیله را آق ساقال‌ها ( ریش سفیدان ) رؤسا، ایشان ها، و ولا‌ها با حقوقی مساوی تشکیل میدادند. هر آبادی شورای ( مصلحت) مخصوص به خود انتخاب میکرد که در آن اشخاص ممتاز طبقات مختلف نمایندگی‌ داشتند و تصمیم آنها تصمیم کل جامعه بود و غیر قابل اعتراض. گرود کوف درباری جریانات ( مذاکرات ) این مجلس می‌نویسد: " در چنین مجمع نه تنها موضوعات سیاسی مربوط به مزاحمت و دفاع، بلکه موضوعات اداره خانه و قانون عمومی و بسیاری مسائل دادگستری ناشی‌ از روابط روزمرّه نیز حل‌و فصل میشود. در تمام تصمیم گیری‌ها سعی‌ میشود که تصمیم به اتفاق آرا حاضرین باشد. در مواردی که اختلاف عقیده پدید آید تصمیم گیری به مدت سه روز به تعویق می‌‌افتاد، به این امید که اتفاق آرا بدست آید و اگر پس از این مدت هم این امید بر آورده نشود، مساله برای مدتی‌ نامحدود معلق میماند./ امپریالیسم، بخش ۳ ، صفحات ۷۰، ۷۱
۲- سازمان نظامی: به نظر می‌رسد که ترکمن‌ها نه تنها در زمینه سیاسی بلکه در زمینه نظامی هم از الگو‌های اجداد خود یعنی‌ اوغوز‌ها پیروی میکردند..... اوغوز‌ها سازمان نظامی بسیار ساده و جالب داشتند. آنها به دو گروه عمده تقسیم می‌شدند: اوچ اوق لار ( گروه ۳ تیر) و بوز اوق لار ( گروه تیر‌های خاکستری ). این گروه‌ها هم به گروه‌ها یا بخش‌های کوچکتری تقسیم می‌شدند. پس سپاه اوغوز‌ها به شرح زیر بود: در وسط خاقان آنها قرار داشت، در جناح راست بوز اوق لار و در جناح چپ اوچ اوق لار تحت رهبری بگ‌های ( فرماندهان ) مربوطه قرار داشتند. در زمان صلح، بوز اووق‌ها و اوچ اوق‌ها در نقش دو رقیب تمرین نظامی میکردند. / امپریالیسم، بخش ۳، صفحه ۷۱
نیروهای ترکمن عمدتا واحد‌های سواره نظام بودند، چونکه آنها سوارکاران بسیار خوبی بودند و ‌اسب فراوان داشتند. اما در اواخر دهه سال‌های ۱۸۶۰ و ۱۸۷۰ بعد از تجربه آتش توپخانه روس ها، اقدام به تشکیل واحد‌های پیاده نظام کردند. این نیروی نظامی ترکمن‌ها بسیار کارساز بود و در نتیجه آنها مورد احترام و وحشت همسایگان خود بودند. علت قدرت نظامی آنها از نحوه زندگی‌شان که مجبور به این نوع زندگی‌ بودند ناشی‌ میشد. زندگی نیمه چادر نشینی آنها حرکت و تلاش را ایجاب میکرد. آنها مجبور بودند در مقابل تجاوز همسایگان ایستادگی کنند و برای گرفتن انتقام حمله متقابل کنند. این حوادث پی‌ در پی‌ در زندگی‌ ترکمن ها، آنها را در شرایط نظامی عالی‌ قرار میداد. تنها ضعفی که داشتند این بود که از دیسیپلین ارتش درون برخوردار نبودند. / امپریالیسم، بخش ۳، صفحات ۷۲، ۷۳
۳- درگیری‌های داخل و رهبریت: اتحاد در میان قبایل وجود نداشت چون اکثرا با همدیگر در حال زد و خورد بودند. علت این زد و خوردها نقل مکان آن ها از یک نقطه به نقطه دیگردر حقیقت همین نقل مکان آن ها بود که دوره مهمی را در حیات سیاسی آ نه ا به وجود آورد.
این درگیری های بین قبایل ترکمن مانع یکپارچگی آن ها شد و از این موضوع همیشه به نفع دشمنانشان و فه ضرر خودشان بهره برداری میشد. این مطلب ...حتی در اشعار ترکمن ها منعکس شده و به وسیله شعرایی نظیر مختومقلی و سیدی به عنوان تراژدی بزرگ یاد شد. / امپریالیسم، بخش ۳، صفحه

۱۳۹۳-۱۲-۲۷

نبايد كُشت را با چه می ‌آموزيد؟‌ با كشتن؟

ر. اجانلی

ایران کشور تناقض ها و تضاد ها ست. کشوری که به هر گوشه و کنار آن، به هر عرصه اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، روانی، اقتصادی، سیاسی و کلا به هر بخشی از جامعه نظر افکنی، تناقضات آشکاری را به چشم می بینی. تناقضاتی که به نظر می رسد به هیچ روی نه تنها قصد حل شدن ندارند، بلکه هر لحظه که می گذرد بر میزان کمیت، شدت و حدت آنها افزوده می شود. یکی از این تناقضات، به نظر من یکی از مهمترین آن ها، در ایران اسلامی، تناقض بین خود کشی و دیگر کشی (آدمکشی) است. زاویه دید حکومت اسلامی نسبت به خودکشی از موضع اهمیت و حرمت به جان انسان، اما نسبت به آدمکشی از زاویه قصاص، انتقام و هیچ انگاشتن جان انسان است.
خود کشی
خودکشی، افکار و رفتارهای مربوط به خودکشی، پدیده ای جهانی است و از ازمنه قدیم در میان ملل و کشورهای مختلف وجود داشته است. عکس العمل جوامع به این پدیده در طول تاریخ متفاوت بوده و در دوره های تاریخی مختلف مردم نظرات و نگرش های متفاوتی نسبت به آن داشته اند. در بسیاری از کشورها خودکشی نه تنها امری زشت و تقبیح شمرده نمی شد، بلکه از آن به عنوان یک عمل افتخار آمیز یاد می شد. به عنوان نمونه خودکشی کلئوپاترا، ملکه مصر، و یا خودکشی های افتخار آمیز در رم و یونان باستان (همسر «هكتور» پسر فرمانروای شهر «تروا» پس از مرگ شوهرش توسط «آشيل» كنار جسد شوهرش كه بر طبق مراسم مذهبی در حال سوزانده شدن بود، با خنجر پهلوی خود را می درد وخودكشی می کند). خودکشی های ژاپنی های عصر سامورایی که "هاراکیری" نامیده می شد، یک نمونه دیگر از خودکشی های افتخار آمیز است. هنگامی که شرافت یک سامورایی خدشه دار می شد او می بایست هاراکیری می کرد در غیر این صورت مایه سرشکستگی و ننگ خانواده و محله محسوب می شد. با ظهور دين مسيح در اروپا، خودكشی ممنوع شد و‌اين اقدام، مخالف مذهب و اخلاق معرفی ‌گرديد. همچنين شخص مرتكب به آن به عنوان مجازات، از تشريفات مذهبی «تشييع ودفن جنازه» محروم می‌شد. نه فقط در مسیحیت بلکه در تمام ادیان ابراهیمی از جمله در دین اسلام خودکشی از زمره گناهان کبیره به حساب می آید. در غرب این روند تا انقلاب کبیر فرانسه ادامه داشت و خودکشی جرم محسوب می شد. پس از انقلاب کبیر، قانون جزای فرانسه، مصوب ۱۸۱۰ ميلادی خودكشی را فاقد وصف مجرمانه وغيرقابل مجازات دانست.
خودکشی در ایران طبق موازین و شریعت اسلامی از گناهان کبیره محسوب می شود، اما طبق قوانین و حقوق کیفری جرم محسوب نمی شود. در قانون مجازات عمومی مصوب ۱۳۰٤ خورشیدی واصلاحات آن در سال ۱۳٥۲، خودكشی جرم به حساب نیامده واساساً راجع به خودكشی، شروع به خودكشی يا کمک و مشاركت در خودكشی، مجازاتی پيش‌بينی نشده بود. در حال حاضر نيز در قوانين جزايی ‌ايران خودكشی جرم محسوب نمی شود.
در ایران اسلامی خودكشی نوعی قتل نفس شمرده می شود که در آن قاتل و مقتول یک نفر است. خودکشی از ديدگاه اسلام حرام بوده و ادله آن شامل كتاب، سنت و اجماع است و برای مرتكب، كيفر اخروی وعده داده شده است.
هر چند میزان خودکشی ها در ایران طبق آمار سازمان بهداشت جهانی (who ) درمقایسه با کشورهای غربی در سطح پایین تری قرار دارد (رده ٥۸)، با وجود این روند خودکشی در ایران در سال های اخیر سیر صعودی داشته و طبق آمار موجود، ایران از نظر تعداد خودکشی بین کشورهای اسلامی بعد از سودان و تونس در رتبه سوم جای گرفته است.
جامعه شناسان و روانشناسان ایرانی از جمله دکتر سعید معیدفر جامعه‌شناس و آسیب‌شناس اجتماعی در ایران علل روند فزاینده خودکشی را "سست شدن پیوند های اجتماعی و فاصله گرفتن فرد از جامعه" می داند و معتقد است که «عواملی نظیر بیکاری، تورم، اعتیاد و... برخودکشی» تأثیر تشدید کننده دارند. وی با اشاره به خود کشی هایی که در متروی تهران اتفاق می افتد، اظهار می دارد که خودکشی هایی که در ملاء عام صورت می گیرد جنبه اعتراضی دارند.
جنبه اعتراضی خودکشی در بعضی اوقات تأثیرات بسیار گسترده و عظیمی برجای می گذارد. به عنوان مثال در سال ۲۰۱۰ وقتی «محمد بوعزیزی» تونسی در اعتراض به برخورد بد پلیس و نداشتن شغلی مناسب، آتش در جان خود افکند، جرقه «بهار عربی» را زد. در پی خودکشی محمد بوعزیزی جوانان تونسی یک صدا به خیابان ریختند و خواستار آزادی بیشتر و فرصت‌های شغلی امن‌تر شدند و توانستند دیکتاتور وقت تونس، رئیس جمهور «زین‌العابدین بن‌علی» را از کشور بیرون کنند. اما خودکشی های اعتراضی در ایران تا کنون پیامد معینی در بر نداشته است.
کسی نیست که در لحظاتی از زندگی اش دچار ناامیدی نشده باشد. اما نومیدی در جریان زندگی به تدریج جایش را به امیدوار بودن و شوق زندگی می دهد. در واقع بین شوق زندگی و ناامیدی پیوندی برقرار است . بعضی اوقات این پیوند سست می شود ولی از بین نمی رود، سست شدن این پیوند انسان را گاه دچار یأس و نومیدی می سازد. ولی انسان به یاری شور زندگی بر ناامیدی غلبه می کند. اما زمانی که این پیوند قطع گردد فرد شور و شوق زندگی را از دست می دهد، به نقطه هیچ در زندگی اش می رسد و احساس می کند که دیگر زندگی برایش پوچ شده و ارزش زیستن را ندارد. بیزاری از زندگی و میل به خودکشی در او بیدار می شود. پوچی می تواند در عرصه اقتصادی، عشقی و یا روابط کاری و اجتماعی، اعتیاد و یا هر زمینه دیگری رخ نماید و فرد را به این نتیجه سوق دهد که زندگی هیچ معنا و ارزشی ندارد. برای نمونه خاطره ای را در این رابطه برایتان نقل می کنم.
دوستی داشتم که از قضا با هم همسایه بودیم. هرگاه که صحبت و بحثی با هم داشتیم او هر از گاهی این موضوع را به پیش می کشید که آیا خودکشی صحیح است یا نه و اگر غلط است چرا. من تصورم همیشه بر این بود که ما درباره موضوع فقط داریم بحث می کنیم.
او در یک دوره زمانی دچار بحران روحی شدیدی شد. نه به خودش و نه به هیچکس دیگری اعتماد و اطمینان نداشت. واقعا به نقطه هیچ نزدیک شده بود. این بحران بعد از گرفتن جواب منفی از خواستگاری دختری که به او علاقمند شده بود، شدت گرفت. یک روز او به من تلفن زد و بعد از درد دل همیشگی اظهار به خودکشی کرد و از من خواست که به پیشش بروم.
وقتی نزد او رفتم دیدم که رنگ و روی صورتش پریده، زیر چشم هایش پف کرده و بوی بد مشروب از دهانش به مشام می رسد و حال نیمه مستی دارد. گفتم خوب تعریف کن بببینم دیگه چه اتفاقی افتاده، او گفت مگه قرار بود چیز تازه ای هم اتفاق بیفتد، هیچ چیز تازه ای نیست. فقط دیگه من نمی تونم این وضع را تحمل کنم طاقتم دیگه طاق شده میلی به زنده ماندن ندارم. به عنوان یک دوست که طی این همه مدت به درددل ها و به قول خودت حرف های مسخره من صبورانه گوش کردی تشکر بکنم و می خواستم آخرین گیلاس شراب زندگیم را با تو بنوشم. من در جواب بهش گفتم که از این حرف های بیهوده و مسخره بازی ها دست بردار و مثل یک بچه آدم درست حرف بزن. البته می دانم که که تو الان چون مستی حرف های منو نمی فهمی. او گویی حرف های مرا نمی شنید و همچنان به گیلاس نیمه خالی شراب که در دست داشت زل زده بود. گفتم که با این حرف ها و این حرکات میخواهی چی را ثابت کنی؟ جواب داد که «تو گویا حرف های منو باور نمی کنی، باشه حالا که این جوریه بهت نشان میدم.»
آپارتمان او در طبقه هم کف قرار داشت. و بالکن آپارتمان به حیاط کوچکی باز می شد. او بلند شد و به طرف دری که رو به بالکن باز می شد حرکت کرد و در را باز کرد و به بالکن رفت. من هم به دنبالش رفتم. وقتی به بالکن رسیدم دیدم یک پیت پر ٥ لیتری بنزین را دستش گرفته و مشغول باز کردنش است. اولین حرکت من گرفتن فندک و کبریتی که روی میز بالکن قرار داشت، و پرت کردن آ نها به دور از دسترس بود. ضمن این که بلند بلند و سریع چیزهایی به او می گفتم با او گلاویز شدم تا پیت بنزین را از دستش بگیرم. او مقاومت سرسختانه ای می کرد و از دادن آن امتناع می کرد. در همین حین او توانسته بود مقداری بنزین را به سرو روی خودش بریزد. ولی خوشبختانه دست آخر موفق شدم پیت بنزین را از دستش گرفته و همه محتوی آن را به زمین بریزم.
از این حادثه مدتی گذشت و این دوست من با دختر دیگری ازدواج کرد. ظواهر امر حاکی از بهبودی وضع او می دادند. بعد از مدتی من از همسایگی دوستم نقل مکان کردم و خوشحال از این که این دوستم مثل همه انسان های دیگر روال طبیعی زندگی را باز یافته است و شوق زیست در او رو به باروری است.
چند سال بعد خبر رسید که این دوست نازنین بار دیگر اقدام به خودکشی از طریق خودسوزی نموده که متأسفانه این بار موفق شده بود.
هر خودکشی دلایل خاص خود را دارد. اما همیشه روشن ترین دلایل مؤثرترین آن ها نیستند. خودکشی هایی که از سر تعمق و آگاهانه صورت می گیرد زیاد نیستند. در این مورد می توان به خودکشی های چریک ها اشاره کرد. زمانی چریک های فدایی و مجاهد برای آن که زنده به دست پلیس شاه نیفتند با خوردن سیانور به زندگی خود پایان می دادند و به این ترتیب می خواستند ادامه حیات سازمان و دیگر رفقایشان را تضمین کنند. امروز دنیا شاهد بمب گذاری های انتحاری است. آن ها بر اساس اعتقادات و ایمان شان دست به خودکشی می زنند. جامعه شناسان، روانشناسان و آسیب شناسان اصولا خودکشی را به عنوان یک پدیده اجتماعی و روانی توضیح می دهند. اما در مورد این که خودکشی چگونه در اندیشه فرد شکل می گیرد و به فرجام می رسد کمتر سخن می گویند.
همانطور که اشاره شد از دیدگاه اسلام خود کشی حرام، محکوم و از گناهان کبیره محسوب می شود. و در قرآن نیزآمده است: «وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللّه َ کانَ بِکُمْ رَحیما، وَمَنْ یَفْعَلْ ذلک عُدْوانا وَظُلْما فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارا»؛«و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است. و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به زودی او را در آتشی وارد خواهیم کرد.»
اگر براستی چنین است ، پس چگونه است که در ایران اسلامی که همه رسانه ها در خدمت آخوندهای مملکت بوده وشبانه روز تبلیغ اسلام می کنند، آمار خودکشی ها دائم رو به افزایش است؟ مگر نه اینست که فشارهای طاقت فرسای اقتصادی و اجتماعی و روانی و معیشتی که مسبب اصلی آنها خود رژیم است، از عوامل مهم میزان رشد خود کشی ها در ایران است؟ متاسفانه تا مادامی که ریشه های خودکشی از بین نرفته و مورد آسیب شناسی قرار نگرفته و در راه کاهش آنها اقدامات عملی و پیشگیرانه جدی صورت نپذیرد، ما همواره با این پدیده در جامعه مان روبرو خواهیم بود.
آدمکشی
روز دوشنبه ۲٥ اسفند ۱۳٩۳ احمد شهید گزارش گر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر دز یک کنفرانس خبری در ژنو گفت که «در ۱۰ هفته گذشته سال جاری میلادی، بیش از ۲۰۰ نفر در ایران اعدام شده‌اند. یعنی از ژانویه سال گذشته تا کنون، یا در چهارده ماه و نیم گذشته، بیش از هزار مورد اعدام در ایران صورت گرفته است. تعداد اعدام‌ها در ایران بالا و رو به افزایش بوده است.»
بامداد روز چهارشنبه ۱۳ اسفند سال جاری شش زندانی سنی مذهب به نام‌های حامد احمدی، جهانگیر و جمشید دهقانی، کمال مولایی، صدیق محمدی و هادی حسینی در زندان رجایی‌شهر اعدام شدند. این شش نفر به اتهامات امنیتی دستگیر شده بودند.
در سال های ٦۰ و ٦۱ صدها نفر در دادگاههای دو دقیقه ای خیابانی توسط حکومت اسلامی تیرباران شدند.در تابستان سال شصت و هفت  پنج هزار نفر توسط حکومت اسلامی اعدام شدند. آیا خداوند اجازه کشتن این همه انسان را صادر کرده بود؟
روز سوم آبان ۱٣٩٣ ریحانه جباری توسط حکومت اسلامی ایران به دار آویخته شد. اتهام او کشتن فردی به نام دکتر سربندی مأمور سابق امنیتی در هفت سال پیش از آن یود. بنا به روایت ریحانه، دکتر سربندی در صدد تجاوز جنسی برآمده و ریحانه در حین دفاع از خود با ضربه کارد دکتر را به قتل رسانده است. طبق این سناریو به نظر می رسد عامل اصلی این اتفاق میل و غریزه جنسی آقای سربندی است که مهار خود را از دست داده بود، می باشد. مگر غیر از این است که غریزه جنسی از سویی نیازی طبیعی است و از سوی دیگر نیروی کوری که خواهان بردگی کامل موجودات انسانی، حتی به بهای نابودی آنان است.
ریحانه طی هفت سالی که در بازداشت به سر می برد، همواره اقدام خود را دفاع از خود در برابر تجاوز عنوان کرد و تا لحظه اعدام از این موضع خود کوتاه نیامد. سرانجام ریحانه طبق قانون قصاص و بنا به خواست خانواده مقتول توسط مأموران حکومت اسلامی اعدام شد. در شرایط کنونی جامعه ما، جنایت با وارونه سازی خاصی جامه بی گناهی به تن می کند و متأسفانه این بی گناهی است که مجبور به توجیه خود می گردد.
شما یک لحظه تصور نمایید که اگر دکتر سربندی موفق به تجاوز جنسی به ریحانه می شد، و ریحانه بدون این که بتواند از دفاع خود نماید تسلیم می شد، چه اتفاقی می افتاد؟ و چه پیامدی برای ریحانه داشت؟
آقای سربندی زنده می ماند و ریحانه یا به خاطر حفظ "آبرو و حیثیت" خانواده سکوت می کرد و تا آخر عمر زجر می کشید. در این حالت خطر خودکشی نیز محتمل است. یا این که ریحانه قید همه چیز را میزد و از متجاوز به دادگاه شکایت می برد. در این حالت بازنده از قبل روشن است. چرا که حتی در مدنی ترین جوامع نیز این گونه دعاوی مورد پی گرد و رسیدگی جدی قرار نمی گیرد چه رسد به ایران اسلامی که در آن قوانین ماقبل مدنی و بدوی جاری است. در این حالت خطر تنبیه ریحانه به دلیل اتهام زنی محتمل است.
قضاوت و حکم قضایی در مورد ریحانه تنها مشتی از نمونه خروار است که طبق قوانین ماقبل مدنی به اجرا در می آید. در مورد ریحانه و موارد مشابه آن ما با قانون سر و کار نداریم، بلکه با دستورات شریعت و الهیات سرو کار داریم.
از نظراسلام و دیگر ادیان ابراهیمی خدا مالک همه چیز از جمله انسان است. طبق کارشناسان اسلام «آن جا که خدا رخصت دهد، مجاز و جایى که او اذن ندهد، غیرمجاز است. از جمله موارد، کشتن انسان است. خدا انسان را از این امر برحذر داشته، مى‏فرماید: «من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا؛ و آن کس که انسانى را بدون این که قاتل باشد و یا در زمین فساد کند بکشد گویا همه مردم را کشته است»، (آیه مائده) »
آدمکشی از نظر اسلام و طبق اظهار کارشناسان آن بر این اعتقاد استوار است که «اگر كسی عمداً حق حیات مادی و معنوی انسان یا انسانهای دیگر را سلب می‌كند، باید متقابلاً حق حیات از او گرفته شود. برای همین هم مجازات قتل، قصاص است، و مجازات جرائمی مثل راهزنی، جنگ مسلحانه، ایجاد وحشت عمومی، ارتداد از روی دشمنی با دین و دینداران، زنای شخص دارای همسر، با شرائط خاص آن اعدام است»
بنابراین اگر کسی به هر دلیلی خود را بکشد اسلام از موضع "بشردوستانه" این کار را زشت میشمارد و آن را تقبیح کرده و حتی در زمره گناهان کبیره به حساب می آورد. اما اگر کسی فردی را بکشد و یا یکی از جرایم نامبرده در بالا را مرتکب شود او را مستحق مرگ می داند. در این جا از موضع بشردوستی خبری نیست. دولت اسلامی طبق قانون قصاص او را اعدام می کند. این تناقضی است بزرگ نسبت به حرمت انسانی و جان انسان.
از زمانی که قدرت در جوامع انسانی شکل گرفت، قدرتمداران جهت حفظ و تثبیت قدرت خود به ارعاب جامعه پرداخته اند. برای رسیدن به این مقصود اعدام افرادی را که بزعم آنان مرتکب گناهی بزرگ شده اند، دراولویت قرار گرفت. گناه بزرگ را نیز خود قدرتمداران تعریف و تعیین کرده و می کنند.
با پیشرفت جوامع انسانی و آگاه شدن انسانها، با بوجودآمدن قوانین و سیستم حقوقی و حکومت های دمکراتیک ارزش گذاری جان انسان ها در اولویت قرارگرفت و ضرورت ارعاب جامعه کاهش یافت. در جوامع دمکراتیک بعد از بررسی ها و مطالعات مسئله اعدام و کشتن انسان ها بهر دلیلی ملغی اعلام گشت. انسان متمدن امروزی به این نتیجه رسید که با کشتن انسان نمیتوان جامعه را انسانی تر کرد و راه های علمی و انسانی تری را برای پیشگیری از ناهنجاری های موجود برگزید و در مجموع موفق نیز بودند.
هم اکنون در تعداد بسیار زیادی از کشورهای دنیا و تمامی کشورهای اروپایی حکم اعدام به کلی لغو شده است بی آنکه بر آمار جرم و جنایت در این کشورها افزوده شده باشد.
در ایران این روند معکوس است. یعنی آمار اعدام و آمار جرم به شدت در حال افزایش است و برخورد های خشونت بار و سرکوب گرایانه حکومت کمکی به حل معضلات اجتماعی نکرده است. بر اساس آمار های موجود دلیل اصلی بسیاری از جرم ها در ایران فقر و وضعیت وخیم اقتصادی میان اقشار ضعیف جامعه است.
همانطور که اسلام خودکشی را گناه کبیره می داند، کشتن یک انسان بهر دلیلی خود ارتکاب جنایتی است که خود حکومت مرتکب آن می شود. در اینصورت حکومت قاتلی است که قتلش را هم با قوانین خود نوشته اش توجیه می کند.
مدافعین اعدام در ایران بر این باورند که گویا از طریق اعمال اعدام به مردم درس عبرت می دهند و جلوی تشدید و گسترش جرایم را می گیرند، اما نتیجه این شیوه در عمل به گونه ای آشکار منفی است. در جوامع انسانی برای مجازات مجرمان راه های انسانی تری که در خدمت اصلاح آن مجرمان نیز باشد می توان یافت. کشتن انسان راه حل نیست.
به طرفداران اعدام این سخن پر معنای ويكتور هوگو را باید یاد آوری کرد که گفته بود "آيا گمان داريد اعدام درس عبرت است؟ چرا؟ به خاطر آنچه درس مي‌دهد؟ مگر چه مي‌آموزيد با اين درس عبرت؟ اين را كه نبايد كشت؟ نبايد كشت را با چه مي‌آموزيد؟‌ با كشتن؟"( ویکتور هوگو، نطق ۱۵ سپتامبر ۱۸۴۸ در مجلس مؤسسان فرانسه)

۱۳۹۳-۱۲-۱۵

سخنی در باب ماندگاری فرهنگ ملی تورکمن

ر. اجانلی
15 اسفند 1393
هنگامی که پای صحبت فرهنگ به پیش کشیده می شود، غالبا همه ما خود را به نوعی حامی و طرفدار فرهنگ، و به ویژه فرهنگ قومی و ملی خود اعلام می کنیم. این امر در میان به اصطلاح فعالین فرهنگی با شدت و حدت بسیار بیشتری مطرح می شود. این امر پدیده ای غیر طبیعی نیست، چرا که فرهنگ هر فرد، هویت و وابستگی او را به یک قوم و یا یک ملت معین می کند.
مفهوم فرهنگ یک امر ثابت و یک بار برای همیشه نیست و با توسعه و پیشرفت جامعه ، مفهوم فرهنگ نیز تغییر و تکامل یافته و معنای آن پیچیده تر و عمیق تر گشته است.
فرهنگ عبارت است از آفرینش های عینی و ذهنی گروهی از مردم در شکل عقاید ،باورها ، روشهای مشخص در زندگی ، عادات و رفتار و مناسک اخلاقی که برای بقا و ادامه حیات خود در طول هزاران سال خلق کرده و از نسلی به نسل دیگرانتقال یافته و در جریان این نقل و انتقال تاریخی تحول پذیرفته و متکامل تر شده است . به برکت این آفرینش ها آن ها توانسته اند با یکدیگر مراوده کنند و ارتباط برقرار سازند چرا که به یک زبان با یکدیگر صحبت کرده و در یک محیط جغرافیایی زندگی می کنند. این فرآورده هارا می توان بویژه در آداب و رسوم ، هنر، مذهب، ارزش ها، قوانین، آموزش، علم، تولیدات مادی و زبان بازیافت. روشن است که مجموعه این دستاوردها و اندیشه ها برای خود تاریخ معین و خاص خود را داراست. وانگهی باید در نظر داشت که درجه تحول و نوع حکومت و نهادهای اجتماعی در شکل بخشیدن به فرهنگ نقش و تأثیر قابل ملاحظه ای دارند.
فرهنگ هایی پایدار و قدرتمند بوده اند که توان عقلانی و ظرفیت سازگاری با نیازهای اقتصادی و اجتماعی و محیط جغرافیایی خود را داشته اند. علاوه بر آن میزان علاقه مندی افراد به زبان، فرهنگ و هویت ملت خود و کوشش برای حراست و باوری، اعتلا و ترویج آن نقش تعیین کننده ای در نیرومندی و ماندگاری آن ملت داشته و دارد. تورکمن ها یکی از ملل قدیمی و دارای فرهنگ دیرینه ای هستند و با عبور از فراز و فرود های تاریخی خود را به صحنه امروزین تاریخ بشری رسانده اند. تورکمن ها با وجود این که از نظر کمی چندان زیاد نیستند ولی توانسته اند فرهنگ و هویت خود را تا به امروز حفظ کرده، با مقتضیات زمان وفق داده و رشد و اعتلا بخشند. برخی عناصر عمده فرهنگ ملی تورکمن را به اختصار می توان چنین برشمرد:
۱ ـ زبان تورکمنی بعنوان مهم‌ترین شاخص فرهنگ ملی تورکمن.
۲ـ جشن‌های ملی از جمله عید قربان و فطر و باهار بایرامی.
۳ ـ شخصیت‌های اسطوره‌ای از جمله آتا قورقوت و گؤراوغلی.
٤ ـاساطیر تمثیلی همچون قیرات، ...
٥ ـ انواع بازیها و مراسم و رقصهای سنتی و فلکلوریک .
٦ ـ تاریخ چند هزار ساله.
٧- دین اسلام ـ مذهب حنفی.
اما سئوال اینست که در شرایط امروز برای ما تورکمن ها مرکزی ترین حلقه فرهنگ چیست؟ البته پاسخ این پرسش به عینکی که بر چشم داریم و با آن جهان را نگاه می کنیم بستگی دارد. کسی که دنیا را با عینک مذهب می نگرد بدون شک اسلام را هسته مرکزی فرهنگ می شمارد و آن که جهان را از زاویه دید ناسیونالیسم می نگرد، طبیعتا سرزمین را هسته مرکزی فرهنگ خواهد دانست (مثلا چو ایران نباشد تن من مباد). من فکر می کنم که شرط اصلی ماندگاری و ادامه حیات فرهنگ ملی تورکمن بیش از همه به احیا و آموزش زبان تورکمنی بستگی دارد. اگر تورکمن های ایران قادر به حفظ و ادامه حیات زبان تورکمنی از طریق آموزش شفاهی و نوشتاری نگردند، به طور جدی با خطر اضمحلال فرهنگی روبرو خواهند گردید.
ما امروزه شاهد بحث های داغ و کشمکش های جدی در میان تورکمن های ایران پیرامون این و یا آن مسئله فرهنگی هستیم. مثلا اخیرا مسئله حلال و یا حرام بودن دوتار و موسیقی تورکمنی حتی در میان آخوند های تورکمن مورد جدل و بحث جدی قرار گرفت. این بحث هر چند از تفکر روحانیت شیعه متأثر بود، اما حاکی از وجود گرایش نامنعطف و خشک در میان تورکمن هاست که ناخواسته تیشه به ریشه فرهنگ ملی تورکمن میزند.
حتی در مواقعی برخی از آداب و رسوم کهنه سنتی خود مسایلی چالش برانگیز می شوند و در مقابل پدیده های جدید فرهنگی مقاومت نشان می دهند ، ولی اگر عقلانیتی در کار و ظرفیت سازگاری موجود باشد با تغییر و تحول جامعه، کهنه با نارضایتی تمام جای خود را به نو می دهد. به طور مثال در ایران تا همین اواخر نیز مردم با دست غذا می خوردند ولی امروزه به جز مناطق بسیار دور افتاده کشور عموما با قاشق و چنگال غذا صرف می شود. یا یکی از مسایلی که امروز در تورکمن صحرا مورد مناقشه و چالش است پدیده "یاشماق" (رو گرفتن) می باشد. تا همین چند دهسال پیش یاشماق امری مقدس و غیر قابل تغییر تلقی می شد، ولی امروز در بسیاری از خانواده های تورکمن کنار گذاشته شده است. البته هنوز بسیاری بر حفظ آن اصرار دارند. به این دسته می شود یادآوری کرد که یاشماق تحت یک شرایطی در یک دوره تاریخی معین بوجود آمده و امروز در روند سراشیبی و رو به زوال گرفتار آمده است. همین طور تا چندی پیش پذیرش کار کردن زن تورکمن در خارج از خانه برای اکثریت عظیم مردان تورکمن بسیار دشوار بود در حالی که امروز به امری رایج تبدیل شده است. یا یکی از سنت های بسیار با ارزش و خوب تورکمن ها رسم "یأور"(همکاری و تعاون) بود که متأسفانه از جامعه تورکمن رخت بربسته است.
نتیجه آن که دراثر تغییرات اجتماعی و اقتصادی در جامعه و به ویژه در شرایط امروزی که جهان به یک دهکده تبدیل شده و نقل و انتقال اطلاعات در طول زمانی به اندازه تقریبا صفر مبادله می شود، میزان تأثیر پذیری و تإثیر گذاری جوامع بر یکدیگر بسیار سریع تر و شتابان تر از گذشته جریان یافته و مفهوم و معنای فرهنگ را بیش از پیش غنی تر و عمیقتر ساخته است.

۱۳۹۳-۱۲-۱۰

مقصر مرگ «آیقیز» کیست؟

ر. اجانلی
13 آبان 1393
یک دختر جوان ترکمن که ما او را آیقیز می نامیم ولی در واقع نام اصلی او چیز دیگری است، مثل بسیاری از همسالان خود دختری پر شور و با انرژی بود. اما این شور و انرژی که می توانست منبع سازندگی و آفرینش و خدمت به جامعه باشد به یک باره به شکلی تراژیک و غم انگیز از صحنه زندگی کنار رفت. چگونگی ماجرا به این شکل است که:
روزی آیقیز  با موبایل خود سرگرم صحبت با "دوست پسر" خود بود که پدرش از راه می رسد و متوجه صحبت او با پسر "غریبه" می شود. پدر بعد از بد و بیراه و توهین فراوان و تنبیه بدنی دخترش گوشی را از آیقیز می گیرد. روح نازک دختر جوان تحمل آن همه توهین و تحقیر روانی و فیزیکی از سوی پدرش را تاب نمی آورد و همان شب اقدام به خودکشی می کند. متأسفانه در این اقدام آیقیز جانش را از دست می دهد و خانواده و دوستانش را به سوگ می نشاند. می گويند که « انسان در لحظه مرگ درست مانند يک فيلم که بازيگرش خود اوست، تمام جزئيات زندگی‌ا‌ش درجلو چشمانش مجسم می‌شود ، حتی خاطراتی را ‌که سال‌هاست فراموش کرده مجدداً بخاطر می آورد. چهرها، مناظر و ‌دشتها، عطرگياهان و گل‌ها همه درلحظه مرگ از مغز ‌و مشام او می‌گذرند.» لابد آیقیز نیز چنین صحنه هایی را قبل از مرگش باید دیده باشد.
اما پرسش این است که چرا آیقیز دست به خودکشی زد؟ آیا این اقدام آخرین راه حل باقی مانده پیش روی او بود؟ اطرافیان او، دوستان و معلمین او تا چه حد از وضع روحی و روانی او مطلع بودند؟ آیا آیقیز به یک باره دچار روان پریشانی شد و به ناامیدی کامل رسید و تصمیم به خود کشی گرفت، و یا این که او از قبل به دلایل گوناگون از جمله روابط سنتی حاکم بر خانواده دچار مشکلات روانی شده بود؟ یافتن پاسخ درست به این پرسش ها ضرور و در عین حال بسیار دشوار است.
آن چه که روشن به نظر می رسد اقدام آیقیز، اقدامی هر چند نادرست ولی عملی اعتراضی بود. اعتراض به روابط سنتی و مردسالارانه حاکم بر خانواده و جامعه ترکمن.
ذهن ساده اندیش بلافاصله پدر آیقیز را مقصر خواهد شناخت. و ذهن تقدس گرا و مذهبی؛ آیقیز را محکوم خواهد کرد و اضافه خواهد کرد که خودکشی در اسلام گناهی کبیره است. آیا برخورد های این چنانی به پدیده پاسخ درست به مسئله است؟ واقعیت این است که نمونه های آیقیز در تورکمن صحرا و گلستان کم نیستند. ریشه یابی و کمک به حل این پدیده و معضل اجتماعی در وهله نخست وظیفه کارشناسان و مسئولان امور است.
طبق آمارموجود سالانه یک میلیون نفر در جهان به دلایل مختلف و به شیوه های گوناگون دست به خودکشی می زنند. طبعا خود کشی به عنوان یک معضل اجتماعی در هر جامعه ای علل و عوامل خود را دارد. ما باید آن چه را که به ما و جامعه ترکمن ها مربوط می شود مورد توجه قرار دهیم.
آنچه که مسلم است جامعه ترکمن ها طی دهه های اخیر دستخوش تغییرات کیفی و کمی زیادی شده است. این تغییرات ساختار های سنتی اجتماعی و اخلاقی را نیز در بر گرفته است. نیروهای سنتی و افکار محافظه کار ترکمن تلاش می کنند به شدت در مقابل تغییرات ایستادگی کرده و راه تغییرات را سد کنند. از سوی دیگر به ویژه نسل جوان با روند تغییرات همسویی نشان داده و در صدد آفرینش مناسبات جدیدی در شئون اجتماعی است. اما هنوز قدرت و شرایط بوجود آوردن چنین روابطی را فراهم نکرده اند. در واقع روابط سنتی کهنه تا حدود زیادی شالوده اش لرزان شده ولی چیز مناسبی هم جایگزین آن نشده است. عوارض چنین شرایطی بر بخشی از جوانان تشدید فشار و در نتیجه بوجود آوردن اختلالات روانی در آن ها است. آیقیز یکی از جوانانی است که قربانی این وضعیت شد.
آوریل 2014